رویدادها

گفتمانی درباره مولانا جلال الدین

هو
۱۲۱‌

عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود

در عشق تن و عقل و دل‌وجان نبود
هرکس که چنین نگشت او آن نبود

عکس‌هایی که ملاحظه می‌فرمایید مربوط به جلسه‌ای است که در آن با بررسی آثار مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی، نگاه مولانا به موضوعاتی مانند دین، اسلام، مذهب و وحدت وجود موردبحث قرار گرفت. در این جلسه من با استناد به اشعار مختلفی من‌جمله رباعی زیر تأکید داشتم مولانا یک مسلمان معتقد بوده است:

من بندۀ قرآنم اگر جان دارم
من خاک در محمد مختارم

گر نقل کند جز این کس از گفتارم
بیزارم از او وز این سخن بیزارم

همچنین به مباحثی چون «مذهب عشق» و «وحدت وجود» پرداختم و اینکه با بررسی معتقدین و پیروان این نوع نگرش به زندگی، ملاحظه می‌شود که در نهایت به نگاهی «وحدت‌گرا» می‌رسند که نقطه مقابل تفرقه است، و این نگاه برای انسان امروز و دنیای مدرن بسیار کارگشا است. 

به‌یقین می‌توان گفت که امروزه بزرگ‌ترین آفت انسانیت و نحله‌ها و ادیان مختلف من‌جمله ادیان ابراهیمی، سلاسل صوفیه و سلسلۀ نعمت‌اللهی سلطانعلیشاهی و حتی بنیان‌های اجتماعی و خانوادگی، تفرقه و عدم اتحاد است و در آن‌سو ملاطفت و عشق و تاحدامکان گذشت بنا بر ظرفیت هر شخصی، می‌تواند راه را برای رسیدن به سعادت بشری هموار کند. 

صحبت‌هایی که در این جلسه مطرح شد، علی‌الظاهر در صحبت و در قاموس کلام بسیار زیباست و اکثر صوفیان به این مطالب پرداخته‌اند. 

این سخنان زیبا، بسیار دلنشین و از بن‌مایه‌های زیستِ عارفانه و صوفیانه هستند، ولی این سؤال مطرح می‌شود که آیا در عالم واقع و در تاریخ تصوف، صوفیان چه میزان توانسته‌اند به آن عینیت ببخشند؟ صوفیان همواره عاشق‌پیشگانی بودند که عاشقانه زیر شمشیر غمش می‌رفتند، عاشقانه به صحرای کربلا قدم می‌نهادند، عاشقانه «أنا الحق» گویان شهید می‌شدند، عاشقانه چون آب روانی، زلال و پاک بودند و در دفاع چون سنگ خارا. ولی سلوک صوفیان در مقابل ناملایمات اجتماعی، همیشه به یک‌شکل و تابع یک الگوی واحد نبوده است. 

زمانی که امویان گرفتار تجمل، حکومت و توجه به امور دنیا بودند، عارفان چنان زندگی زاهدانه و رهبانی‌ای داشتند که زبانزد خاص و عام بود. 

و زمانی که بازار زهد و از دنیا بریدگی گرم بود خانقاه‌هایی زیبا و گاهی مجلل درست می‌کردند که مأوای عاشقان بود. وانگهی در فرهنگ ما برای عده‌ای لغت مجلل دارای باری منفی شده است، درحالی‌که مخالفت دین با تجملی است که بر پایه خلاف اخلاق چون «پول خون»، «حق خوری»، «غصب اموال» و مسائلی ازاین‌دست به‌دست‌آمده باشد. 

 مجلّل در لغت‌نامه دهخدا به معنای دارای عظمت و شوکت و جلال هم می‌باشد و در این شکّی نیست که خانقاه‌هایی چون خانقاه و مزار مولانا در قونیه، خانقاه و مزار شیخ صفی‌الدین در اردبیل و مزار و خانقاه حضرت شاه نعمت‌الله ولی در ماهان و بسیاری دیگر دارای شوکت و عظمتی ظاهری و باطنی هستند که دل در ساحتشان به دلدار می‌آویزد و چونان کعبة‌العشاقی هستند برای سالکان راهشان.

زمانی را در تاریخ تصوف می‌بینیم که صوفیان برای قیام بر علیه ظلم و جور و خونریزی دست به قیام‌هایی زدند که منتج به تشکیل حکومت‌های محلی و حتی امپراتوری صفوی شد. در مقابل صوفیانی را می‌بینیم که در مقابل ظلم و جور مغول سکوت کردند. 

صوفیانی چون حسن بصری و رابعه عدویه زندگانی زاهدانه‌ای داشته و شیوۀ زندگی آنها، زندگی رهبانی بود؛ اما عده‌ای آن را کنشی بر علیه زندگی مجلّل امویان می‌دانستند و عده‌ای دیگر از دریچه اجتماعی به آن می‌پرداختند و چه‌بسا جواب‌های آنها برای یک محقق قانع‌کننده است. ولی جوابی نیست که شامل حال تمام ازمنه و امکنه‌ای باشد که تصوف در آن حضور داشته است.

این بحث‌ها مطوّل است و یحتمل بنده در برنامه‌های آینده مانند برنامه‌ای که راجع به شیخ صفی‌الدین دارم کم‌وبیش به آنها خواهم پرداخت.

تفاوت سلوک و نحوۀ زندگی بزرگان صوفیه، عمدتاً متناسب با شرایط زمان بوده، لذا انسان مدرن امروز انتظار نسخه‌ای را دارد که باتوجه‌به شرایط امروز جوابگو و راهگشای سالکان باشد. 

کسی که معتقد به ولایت باشد، پاسخ برایش روشن و مبرهن است. چون مقام ولی خداوند با جایگاه حاکم متفاوت است و در اینجا بحث ما آن‌چنان که اولیا فرموده‌اند درباره حکومت بر گِل نیست، بلکه بحث معنوی درباره امامان و اولیای خداوند که حکومت بر دل دارند می‌باشد. امامان و مرشدان حقیقی صوفیه بنا به مقام ولوی‌ای که داشتند و دارند، متصل به اوصاف الوهی‌اند ازاین‌رو بنا به زمان و مکان و ظرفیت مخاطب با خلق خدا سلوک می‌کنند.

مؤکداً باید گفت که در اینجا بحث مطلقاً حکومت نیست، بلکه تماماً صحبت عشق است؛ اینکه فردی بدون زور و عنف، مرید مرشدی صاحب‌ولایت می‌شود و وقتی که دست بیعت داد، قبول می‌کند که سلوک او زیر نظر این معلم معنوی باشد و عهدی با وی می‌بندد و پای آن عهد استوار می‌ماند.

چه این‌که حین پالایش و سلوک، بالقوه می‌تواند شخصی مؤثر در همۀ جوانب شخصی و اجتماعی شود کمااینکه بوده‌اند و هستند افراد سالکی که شرافتمندانه برای صلح و خدمت به خلق خدا با آزادگی و ظلم‌ستیزی قدم برداشته‌اند.

ز آغاز عهدی کرده‌ام کاین جان فدای شه کنم
بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم

و مرید می‌داند که مراد بنا به الهام قلبی و مقتضیات زمان و مکان عمل می‌کند و شاید بسیاری از کارهای او حتی بنا به عقل ظاهربین، مغایر با سنت و سلوک اولیای سلف باشد؛ ولی کسی که با چشم دل و با اتصال به ولی به این امر بنگرد، متوجه خواهد شد که او پیچش مو می‌بیند. کمااینکه عده‌ای به صلح امام حسن ایراد می‌گرفتند و بعد از آن عده‌ای با استناد و تمجید از صلح امام حسن به واقعه کربلا ایراد می‌گرفتند و یا اینکه حضرت زین‌العابدین چرا سکوت فرموده‌اند و چرا قیام نمی‌کنند و بسیاری موارد دیگر که شرح و تفصیل آن را پیش‌ازاین در مقالۀ مفصلی آوردم.

درصورتی‌که اگر به عقل مهتدی به هدایت ایمانی و قرآنی دسترسی داشتند و به اصل ولایت که «به هر دوری ولی‌ای قائم است» اعتقاد داشتند و شک و تردید بر وجودشان با وسوسه‌های قطاع طریق‌ها نمی‌‌افتاد و ایمان به سخن و صحبت امام سابق دربارۀ امام لاحق داشتند و امام را بیرون از ضعف و نقص در انتقال امر الهی می‌دانستند، هرگز دچار چنین شک و تردیدهایی نمی‌‌شدند. به قول حافظ علیه الرحمة:

خرد در زنده رود انداز و می نوش
به گلبانگ جوانان عراقی 

امام رضا علیه‌السلام که این روزها متبرک به نام مبارک آن حضرت است می‌فرمایند:

الْإِمَامُ اَلدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ، مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ.
امام راهنمای در مهلکه‌هاست و هر آنکه از او جدا شود هلاک گردد.
(اصول کافی . ج ۱ . ص ۱۹۸)

یا الله، یا رحمان، یا رحیم، یا مقلب‌القلوب، ثبت قلبی علی دینک
ای خداوند! ای رحمان، ای مهربان، ای دگرگون‌کنندۀ دل‌ها، دلم را بر دینت پایدار کن.

التماس دعا
یا علی مدد

مقالات مرتبط

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

همچنین بررسی کنید
Close
Back to top button