عمادالدین نسیمی
هوالحی الذی لایموت
۱۲۱
گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من
سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من
مست جمال خود کند عالم امر و خلق را
برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من
عمادالدین نسیمی
عمادالدین نسیمی، شاعر پرآوازه و متفکر نامدار حروفیه، در قرن هشتم هجری میزیست. اندیشههای ژرف و اشعار دلانگیز او، او را به یکی از چهرههای شاخص عرفان اسلامی تبدیل کرده است. با این حال، به رغم اهمیت تاریخی و ادبی او، تحقیقات کافی در مورد زندگی و آثارش صورت نگرفته است. نسیمی نه تنها در زبان ترکی، بلکه در زبانهای فارسی و عربی نیز اشعاری زیبا و تأثیرگذار سروده است.
نسیمی به دلیل عقاید نوآورانه و جسورانهاش، مورد تعقیب و آزار شدید حکومت و روحانیون قرار گرفت. او که معتقد به وحدت وجود و تجلی خداوند در انسان بود، در اشعارش به بیان این مفاهیم عمیق عرفانی پرداخته و به همین دلیل، به شهادت رسید. شهادت تلخ نسیمی، او را به یکی از نمادهای مبارزه برای آزادی اندیشه و بیان تبدیل کرده است.
نسیمی در اشعار عرفانی خود، به زیبایی از عشق الهی و وحدت وجود سخن گفته است. او انسان را آینهای میداند که در آن، جلوههای کمال الهی آشکار میشود. به همین دلیل، بر اهمیت شناخت نفس و سیر و سلوک معنوی برای رسیدن به مقام انسان کامل تاکید فراوان دارد.
عمادالدین نسیمی، با تأکید بر شناخت انسان و نیروهای خلاق درونی او، سعی در پیشرفت در عرفان عملی داشت. او انسان را آینهای میدانست که در آن، تمام اسماء و صفات الهی منعکس میشود. این اندیشه، او را به عرفای دیگری چون شبستری و حکیمان اسماعیلی که آنها نیز انسان را کتاب الهی و آینهای از حق میدانستند نزدیک میسازد. با این حال، حروفیه با تاکید ویژه بر حروف الفبا و ارزشهای صوتی آنها، رویکردی منحصر به فرد به این مفهوم داشت. در حالی که عرفای دیگر بیشتر به معنا و مفهوم کلمات توجه میکردند، حروفیه معتقد بودند که حروف نیز دارای ارزش ذاتی و اسراری هستند. این رویکرد، آنها را به سوی یک عرفان حروفی سوق داد که در آن، هر حرف از الفبا نمادی از یک حقیقت الهی بود.
افکار نسیمی، با تاکید بر تجلی تام خدا در انسان، چالشی جدی برای باورهای رایج مذهبی آن زمان بود. این اندیشهها، که با عرفان رایج نیز تفاوتهایی اساسی داشت، او را به یکی از منتقدان جدی نظامهای حاکم تبدیل کرد. شهادت تراژیک او در حلب، نمادی از برخورد خشونتآمیز با اندیشههای نوآورانه در تاریخ است.
شهادت نسیمی، شباهتهای عجیبی با شهادت منصور حلاج دارد. هر دو به دلیل عقاید عرفانی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و به اتهام کفر اعدام شدند. این شباهتها نشان میدهد که برخورد با عرفای بزرگ در طول تاریخ، اغلب به دلیل ترس از قدرت و نفوذ اندیشههای آنها بوده است.
اشعار نسیمی در لحظات پایانی زندگیاش، بیانگر آرامش و تسلیم او به تقدیر است. با این حال، این اشعار حاوی انتقادات تلخ از کسانی است که او را به شهادت رساندند. شعر “آندم که اجل موکل مرد شود”، نشان میدهد که نسیمی حتی در لحظات پایانی زندگی نیز به اندیشههای خود وفادار مانده است.
شهادت نسیمی، رویدادی تراژیک در تاریخ عرفان اسلامی است که نشان میدهد چگونه اندیشههای نوآورانه و متفاوت، همواره با مخالفت و خشونت روبرو میشوند. با این حال، اندیشههای نسیمی همچنان زنده است و بر بسیاری از اندیشمندان و عارفان تأثیر گذاشته است.
درباره موطن عمادالدین نسیمی اختلاف نظر هست. جوآن دی گروس (Jo-Ann Gross)، والتر فلدمن (Walter Feldman) و محمد کالپکی، نسیمی را از ترکمن های عراق میدانند. و البّته جوآن گروس و والتر در مقاله های خود به این مطلب اشاره کرده اند که عده ای او را از حلب می دانند ولی طبق شواهد قوی تر او از مردمان آذربایجان بود و بیشتر اشعارش به زبان آذری است گرچه دیوانی هم به فارسی دارد و قصائدی هم به عربی سروده است.
مکتب حروفیه و تصوف، دو جریان عرفانی هستند که در عین داشتن شباهتهایی در برخی موارد، تفاوتهای بنیادی نیز دارند. هر دو جریان به دنبال کشف حقایق هستی و رسیدن به کمال معنوی بودند، اما راهها و روشهای آنها متفاوت بود.
حروفیه، با تاکید بر حروف و اعداد به عنوان نمادهای اساسی هستی، تفسیرهای بدیعی از قرآن و احادیث ارائه میدادند. این تفسیرها گاهی با دیدگاههای سنتی اسلامی در تضاد بود و باعث مخالفتهای زیادی میشد. در مقابل، تصوف سنتی، ضمن توجه به باطن آیات و احادیث، به طور کلی به شرع پایبند بود.
بکتاشیه، به عنوان یکی از شاخههای تصوف، تحت تأثیر اندیشههای حروفیه قرار گرفت. برخی از عقاید و مراسم حروفیه در بکتاشیه دیده میشود، و حتی دیوان اشعار نسیمی یکی از کتب مهم و مورد توجه بزرگان بکتاشیه واقع شد. اما بکتاشیه به دلیل ماهیت سنتگرای خود، از بسیاری از افراطیگریهای حروفیه فاصله گرفت.
هدف نهایی حروفیه، شناخت اسرار کیهانی و وحدت با خدا از طریق حروف و اعداد بود، در حالی که هدف تصوف، تزکیه نفس و قرب به خدا از طریق طریقتی خاص بود. حروفیه در برخی موارد، به انسانمحوری افراطی گرایش داشت و انسان را به جای خدا میپرستیدند. این در حالی است که تصوف سنتی، هرچند به مقام انسان کامل اهمیت میدهد، اما همواره خدا را مبدأ و مقصد میداند.
هر دو جریان حروفیه و تصوف، در طول تاریخ با واکنشهای مختلفی روبرو شدند. برخی از حاکمان و علما، این جریانها را .انحرافی میدانستند و با آنها مقابله میکردند