سخنی درباره خوک در فرهنگ مان
هو
۱۲۱
چندی پیش در سفری بودم و در خیابان ها قدم میزدم، از کنار رستورانی که میگذشتم، نقاشی این خوک توجه ام را جلب کرد و در آن لحظه مسائلی برایم تداعی شد!
یکی از وظایف ما انسانها، استفاده درست و خوش رفتاری با طبیعت از جماد و نبات و حیوان و محبت به کل مخلوقات است و بالطبع نسبت به حیوانات که دارای احساس هستند و آثار وجودی برتری دارند وظیفه سنگین تری داریم.
بسیاری از محققین طبق مطالعاتی که داشتند، متوجه شده اند که خوکها دارای هوش بالایی هستند و حتی عده ای از دانشمندان مدعی شده اند که هوش آنها از سگها هم بیشتر است! در صفحه ای که مربوط به حمایت حیوانات است، می خواندم که هوش یک خوک به اندازه یک بچه سه ساله انسان است.
در کانادا با کشاورزی صحبت میکردم از او درباره حیوانات پرس و جو میکردم و از تجربیاتش که میگفت، میگفت خوکها بسیار باهوش هستند و همچون سگ ها میتوان آنها را تعلیم داد و برایشان اسم گذاشت درصورتیکه گوسفند اینگونه نیست. ولی در اینجا صحبت بنده درباره مسایل محیط زیستی و ژنتیک و علمی خوک نیست بلکه بحثم در ادبیات و فرهنگ است؛
در اکثر فرهنگها خوک نماد پستی و پلشتی است. مثلاً در زبان انگلیسی خوکها سمبل پلیدی و پرخوری هستند. پلیدی به معنای ناپاکی ظاهری و چرکین بودن. جورج برنارد شاو نویسنده ایرلندی جمله بسیار جالبی دارد که میگوید: «هیچگاه با خوک کشتی نگیرید چرا که شما کثیف میشوید و او از این کار لذت میبرد».
در کتاب مزرعه حیوانات که جرج اورول آن را در حین جنگ جهانی دوم نوشته بود،نیز به نماد خوک که مظهرفسادوریشه تمام بدیهاست اشاره شده.اورول حیوانات و انسانها را مانند هم تصور میکند و ماهیت وابسته به خوک را مبنایی برای فساد، ریشه تمام بدیها در نظر میگیرد. تشبیه او به نزاع بر سر قدرت، غصب، ارعاب، برنامه های سیاسی و ترور، دستکاری و بهرهبرداری اشاره دارد. تمام اینها نشانه ظلم و دیکتاتوری، عدم وجود آزادی و امنیت برای مردم عامی است.در این داستان می خوانیم که خوکی به نام میجر پیر، حیوانات یک مزرعه را دور خود جمع میکند و درباره ظلمی سخنرانی میکند که انسان یعنی صاحب مزرعه بر حیوانات روا میدارد.
حیوانات با تحریک میجر و با خواندن سرودی انقلابی که میجر یاد آنها میدهد طغیان کرده و صاحب مزرعه به نام جونز را فراری میدهند.
خوکها رهبری حیوانات مزرعه را برعهده میگیرند.
اما پس از چندی کودتایی رخ میدهد و خوکی به نام ناپلئون، رقیب خود اسنوبال را با کمک سگهای وحشی ایکه مخفیانه تربیتکرده است از مزرعه فراری میدهد و به رهبری بلامنازع تبدیل میشود.
پس از این اتفاق، ناپلئون که علاوه بر فساد، از اداره صحیح و مطابق با شعارهای انقلاب عاجز است تمام بدیها و نابسامانیهای جامعه را به اسنوبال نسبت میدهد. او بهتدریج به عده زیادی از مخالفان خود برچسب جاسوسی و همکاری با اسنوبال را میزند و آنها را توسط سگهایش، اعدام انقلابی میکند.
خوکها بهمرور هفت فرمان یا قانون اساسی که پس از انقلاب برای اداره جامعهای برابر تدوین شده بود را زیر پا میگذارند
در عهد عتیق هم خوک نماد پلیدی است
در قران آیه ۱۴۵ سوره انعام آمده است: «قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ»
«بگو: در ميان آنچه بر من وحى شده است چيزى را كه خوردن آن حرام باشد نمىيابم، جز مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است»
در تفاسیر شیعه و نیز متون روایی در ذیل این آیه از امام رضا ع امده است که
حَرَّمَ الْخِنْزِیرَ لِأَنَّهُ مُشَوَّهٌ جَعَلَهُ اللَّهُ عِظَهًًْ لِلْخَلْقِ وَ عِبْرَهًًْ وَ تَخْوِیفاً وَ دَلِیلًا عَلَی مَا مُسِخَ عَلَی خِلْقَتِهِ وَ صُورَتِهِ
و خوک را حرام کرد زیرا حیوان «مشوه» است (یعنی زشت صورت و زشت سیرت است و از آنجایی که انسانهای گناهکار گاهی به شکل او مسخ شدهاند، «مشوه» نامیده شده است) و آن را پندی برای بندگان و مایهی عبرت و ترس گرداند و نیز از
امام باقر ع نقل شده که:
أَمَّا لَحْمُ الْخِنْزِیرِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَسَخَ قَوْماً فِی صُوَرٍ شَتَّی مِثْلِ الْخِنْزِیرِ وَ الْقِرْدِ وَ الدُّبِّ
خداوند عزّوجلّ قومی را به اشکال گوناگون مانند خوک، میمون و خرس مسخ کرد؛
در ادبیات صوفیانه نیز خوک، یکی از مظاهر نفس اماره و نمادی برای آن است.
صوفیان طبق آیات و سنت های اسلامی خوک را به نفس تشبیه کرده اند که گرفتار مزبله دنیا و شوکت ظاهری و مال و جاه است! نفس اماره ای که نماد پلیدی و پستی است!
برای نمونه عطار نیشابوری در مثنوی منطق الطیر در ضمن داستان شیخ صنعان و خوکبانی او، گریزی به خوک نفس میزند و میفرماید:
در نهاد هر كسی صد خوك هست
خوك بايد كشت يا زنار بست
در درون هر كسی هست اين خطر
سر برون آرد چو آيد در سفر
تو ز خوك خويش گر آگه نه ئی
سخت معذوری كه مرد ره نه ئی
گر قدم در ره نهی ای مرد كار
هم بت و هم خوك بينی صدهزار
در این تصویر که خوکی را با لباس های شیک و آراسته دیدم برایم کسانی تداعی شدند که با ظاهری آراسته، خوک نفس اماره خودشان را در مزبله ی دنیا برای چریدن رها کرده اند، و برای رسیدن به خواهش های نفسانی خودشان، از هیچ کار غیراخلاقی از تهمت و افترا و دروغ و … فروگذار نمی کنند و انچنان تشنه قدرت هستند و حب جاه و دوستی دنیا ، دل انها را تسخیر کرده که پا بر روی حقیقت می گذارند و آفتاب جهان تاب را از حاسدی انکار میکنند ولی به قول مولانا:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
التماس دعا،
یاعلی مدد